سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] تنگ چشمى همه بدیها را فراهم گرداند و مهارى است که به سوى هر بدى کشاند . [نهج البلاغه]
درانتظاربه رنگ ارغوان
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» کن لوچ و بادى که در مرغزار مى پیچدبه بهانه نمایش عمومى فیلم


 
داستانى که مى باید
دیر یا زود روایت مى شد
260244.jpg
ترجمه: شیلا ساسانى نیا

زندگینامه کن لوچ

کن لوچ متولد هفدهم ژوئن ۱۹۳۶ در وارویک شایر بریتانیا در ابتدا به آکسفورد رفت تا حقوق بخواند اما در عوض مجذوب بازیگرى شد و عضو کلوب تئاتر تجربى همانجا شد. او بازیگرى را در تئاتر آغاز کرد اما بعد با پیوستن به BBCدر سال ۱۹۶۱ کارگردانى را تجربه کرد و همکارى او با تهیه کننده اى به نام تونى گارنت به خلق مجموعه اى از مستندهاى دراماتیک براى BBC انجامید. یکى از این اپیزودها تحت عنوان کتى به خانه بیا که در سال ۱۹۶۵ تولید شد مشکل بى خانمانى شهروندان و سطح رفاه مردم بریتانیا را هدف قرار داد. «کتى به خانه بیا» به عنوان یکى از جنجالى ترین فیلمهایى که توسط BBC تولید شد به تغییراتى بنیادین در قانون و اساسنامه این کشور در ارتباط با افراد بى خانمان انجامید.
لوچ در سال ۱۹۶۸ با فیلم «گاو بیچاره» اولین فیلم بلند خود را کارگردانى کرد. این فیلم در باره دزد خرده پایى که به زندان فرستاده مى شود رئالیسم گزنده را براى به تصویرکشیدن مشقاتى که همسر این زندانى با آن مواجه مى شود به کار گرفت و دریچه اى به دنیاى فیلمسازى لوچ گشود. دومین فیلم موفق او با نام « kes» که در سال ۱۹۷۰ ساخته شد به عنوان یکى از بهترین فیلمهاى تاریخ سینماى بریتانیا شناخته شده است. داستان تکان دهنده پسر جوانى که از مدرسه بیزار است و با خانواده اش مشکل دارد اما با یافتن یک دلیجه (شاهین کوچک) و دست آموز کردن آن زندگى اش زیر و رو مى شود تجربه اى متفاوت براى این فیلمساز واقعیت گرا بود. متأسفانه به دنبال موفقیت فیلم « kes» حرفه فیلمسازى لوچ به واسطه توزیع ضعیف فیلم هایش و امتناع او از نمایش برخى فیلمهاى تلویزیونى اش دچار فراز و نشیب شد با این حال در دهه ۱۹۹۰ رنسانسى در حرفه فیلمسازى او به وجود آمد و فیلمهاى منتقد پسند او یکى پس از دیگرى به بازار آمدند. «Hidden Agenda»، تریلرى سیاسى که در ایرلند شمالى اتفاق مى افتد از سوى محافظه کاران به خاطر موضع شدیداً چپ گرایانه اش مورد انتقاد قرار گرفت اما جایزه هیأت داوران کن را دریافت کرد و یکى از معدود فیلمهاى چپ گرایانه ضد استالینیستى بود که مورد توجه عوام قرار گرفت. فیلمهاى بعدى او«۱۹۹۱ وRiffRaff » (۱۹۹۳) نیز هردو با نگاهى طنز سیاستهاى طبقه کارگرى و مشقات و تلاشهاى آنان را نشانه گرفته بودند و در کن جوایزى نصیب خود کردند.
فیلم بعدى لوچ «ladybird,ladybird» (۱۹۹۴) یکى از تحسین برانگیزترین فیلم هاى او بود. داستان تکان دهنده مادرى مطلقه که سعى مى کند حضانت فرزندانش را به دست بگیرد انتقادى گزنده از نظام خدمات اجتماعى بریتانیا و برخورد این کشور با مستمندان بود. این فیلم جوایز برتر جشنواره فیلم برلین را به دست آورد و افتخارات سینمایى دیگرى را نیز نصیب خود کرد.
«سرزمین و آزادى » (۱۹۹۵) و «ترانه کارلا » (۱۹۹۶) دو فیلم کمتر درخشان کارنامه حرفه اى لوچ بودند اگرچه باید گفت که در هردو این فیلم لوچ کارگردانى بازیگرانش را به نحو احسنى انجام داد و آنها بازى درخشانى از خود ارائه دادند. این بازى قوى به نقطه قوتى براى فیلم بعدى او «نام من جو است» (۱۹۹۸) مبدل شد. پیتر مولان براى بازى در نقش شخصیتى به نام جو که بیکار است و سعى دارد در یکى از بدترین محله هاى گلاسکو زندگى بخور و نمیرى براى خود دست و پا کند جایزه بهترین بازیگر مرد کن را به دست آورد. پس از این فیلم دو فیلم «نان ورزها» (۲۰۰۰) و «شانزده سالگى شیرین» (۲۰۰۲) موفقیتى نسبى براى لوچ به ارمغان آوردند . «بادى که بارلى را تکان داد» جدیدترین فیلم لوچ نیز در جشنواره کن امسال نخل طلاى بهترین فیلم را از آن خود کرد و لوچ را بیش از پیش به عنوان یک فیلمساز مستعد به جهانیان معرفى کرد.

براى کارگردانى که اغلب به دو برچسب «سوسیال رئالیست» نواخته مى شود ساخت فیلمى که تاریخ امپریالیستى بریتانیا را به زیر سؤال مى برد و در حقیقت گوشه و کنایه اى به سیاستهاى استعمارى و جنگ افروزى دولتهاى ابرقدرت امروزى است کارنامه حرفه اى او را به زیر ذره بین منتقدان سینمایى و مطبوعات برده است. فیلم مناقشه برانگیز «بادى که در مرغزار مى پیچد» در دهه ۱۹۲۰ به وقوع مى پیوندد و شرح وقایعى است که به استقلال ایرلند و شکل گیرى ایرلند شمالى منجر شد اما در پس این پوسته ظاهرى و فیلمنامه حماسى «لوچ» دوربین سیاسى خود را بر روى اتفاقات و برگ هایى از تاریخ متمرکز کرده که در بریتانیا و حتى آن سوى مرزها کمتر از آن حرفى زده مى شود اما همچنان پس از گذشت همه این سالها زخم کهنه اى براى بسیارى از شهروندان ایرلندى است.
لوچ پس از تصاحب نخل طلاى کن امسال براى این فیلم به خیانت و وطن فروشى متهم شد و براى او که یک فیلمساز بریتانیایى است توجیه منطقى این فیلم انعکاس تداوم اشغالگرى ها نه در ایرلند امروزى بلکه در اقصى نقاط جهان همچون عراق است. او در مصاحبه اى گفته بود: «ایده ساخت این فیلم بیش از یک دهه با من بوده و فکر مى کنم موضوع این فیلم چیزى نیست که براى دنیاى امروزى کهنه شده باشد. همیشه یک ارتش اشغالگر در جایى وجود دارد و در مقابل آنها نیز مردم رنج دیده اى هستند که مى خواهند استقلال و دموکراسى خود را به دست آورند. در حال حاضر این اشغالگرى در عراق هست».
جشنواره ها اثر جدید کن لوچ را فیلمى جسورانه که اشغالگرى ها و تجاوزات حکومت امپریالیستى بریتانیا را به تصویر مى کشد توصیف کرده اند و این در حالى است که براى مطبوعات این کشور پیروزى لوچ در کن و اعتبار او در هالیوود به عنوان یک فیلمساز افشاگر انگلیسى گران تمام شده است.
کن لوچ در مصاحبه اى دیگر در مورد نگاه مغرضانه بریتانیایى ها و مطبوعات این کشور به این فیلم گفت: «واکنش راستى ها خیلى منفى و طغیانگر بود.» دیلى میل نوشت: «چرا این مرد آنقدر از کشورش نفرت دارد؟ تایمز مرا با لنى ریفشهال که مبلغ نازیها بود مقایسه کرده است. چنین واکنش هایى واقعاً بى رحمانه و ادعاى آنها کذب و از سر اغماض است. پس معلوم مى شود آنها را دلخور کرده ایم و این بدین خاطر است که آنها نمى توانند تحمل کنند که کسى سلطه و حکومت بریتانیا را به زیر سؤال ببرد.»
لوچ با آگاهى از شهرت جهانى اش حتى اگر این شهرت بواسطه ساخت  آثار افشاگرانه به دست آمده باشد همچنان به آرمانهاى کهنه خود پاى بند است.
او گفته است: «ما وظیفه داریم اشتباهات و وحشى گرى هاى رهبرانمان را چه در گذشته و چه در حال به زیر سؤال ببریم».
« بادى که در مرغزار مى پیچد» فیلمى درباره تلاشهاى مردمى است که براى استقلال ایرلند مبارزه مى کنند و از هر لحاظ مى توان این اثر را به شاهکار سینمایى لوچ درباره جنگ داخلى اسپانیا «سرزمین و آزادى» تشبیه کرد اما به جاى خورشید و غبار اسپانیا لوکیشن این فیلم در حومه هاى سرسبز و مه آلود کانتى کورک واقع شده است. همچون سایر فیلم هاى لوچ باید تا چند دقیقه اول گوشها را تیز کرد تا به لهجه محلى و ایرلندى که آرام و نجواگونه هستند عادت کنیم. فیلم در سال ۱۹۲۰ اتفاق مى افتد؛ دو سال پس از آنکه ملى گرایان ایرلند اکثریت آرا را در پارلمان جدید ایرلند به دست مى آورند اما تنها مشکل در اینجاست که براى دولت بریتانیا چنین چیزى غیرقابل قبول است و در نتیجه قواى بیشترى به ایرلند مى فرستاد تا حاکمیت اش را تقویت کند. «بادى که بارلى را تکان داد» خشونت و وحشى گرى هاى جنگ را از هر دو منظربه تصویر مى کشد و نشان مى دهد که چگونه مردم به جنگیدن با یک ارتش اشغالگر خارجى سوق داده مى شوند و چرا چنین تعهد بزرگى در صورت رخ ندادن تغییرات بنیادى بى حاصل است. فیلم با سربازان بریتانیایى شروع مى شود که به یک خانه رعیتى حمله مى کنند. به عقیده مردم ایرلند در رفتار این سربازان که به وحشى گرى معروف بودند شکى نیست و شاید توجیه این وحشى گرى این باشد که آنها از هیچ گونه حمایت محلى برخوردار نبودند و هیچ کس نمى توانست حضور آنها را در ایرلند تحمل کند.
مردم عادى مهره اصلى جنبش ایرلند شمالى علیه اشغالگرى بریتانیا را تشکیل مى دهند و از همین رو فیلم لوچ قطعاً با انتقاد شدید تجدیدنظر طلبان و مورخانى مواجه خواهند شد که مدعى هستند مبارزات ایرلند یک جنبش ملى براى استقلال ملى نبود. کن لوچ معتقد است: «در پایان فکر مى کنم شعار «اگر عدالت نباشد از صلح هم خبرى نیست» درست باشد. باید آن لحظه سرنوشت ساز را بپذیرید ؛ وقتى ایرلند به استقلال کامل دست یافت، وقتى مردم همه یکپارچه براى استقلال رأى دادند و بریتانیایى ها حاضر نبودند این استقلال و دموکراسى را به آنها تفویض کنند. در نتیجه ارتش اشغالگر خود را فرستادند،جمعیت بسیارى را مورد خشونت قرار دادند و سپس نهضت مقاومت شکل گرفت. ما باید همه این حقایق تاریخى را بپذیریم و عمق فجایع را ببینیم اما آنها (بریتانیایى ها) سعى مى کنند حقایق را طور دیگر جلوه بدهند یا آن را بپوشانند و براى ۸۰ سال این کار مشکلى را حل نکرده است.
موضوع دیگرى که در این فیلم به کرات از آن یاد مى شود وفور حمایتهاى محلى و داخلى است که بدون آن هیچ جنبش چریکى اى پا نمى گرفت. زنان در خط مقدم حامل پیام و گاه اسلحه هستند. خانه هاى سر مزرعه پایگاهى براى آذوقه و استراحت سربازان ارتش جمهورى خواه ایرلند بودند. اتحادیه هاى صنفى هم با یکدیگر متحد بودند و از جابه جایى سربازان بریتانیایى و رساندن تجهیزات به آنان امتناع مى ورزیدند.
اگرچه در این فیلم صحنه خشونت آمیز به وفور یافت مى شوند اما برخلاف آثار هالیوودى هیچیک از این خشونت ها با شکوه و مقدس جلوه داده نمى شوند.
در صحنه اى از فیلم فعالان محلى متوجه مى شوند چه کسى به آنها خیانت کرده: کریس.
فرمان کشتن او صادر مى شود بسیارى از اعضاى گروه مخالف کشتن یک فرد جوان هستند اما سرانجام یک نفر به خود جرأت پرسیدن یک سؤال را مى دهد: متأسفم این جنگ است. ما اینجا چه مى کنیم این یک جنگ است!
با پایان گرفتن فیلم حضور ارتش بریتانیا در عراق امروزى بیش از پیش در ذهن هر تماشاگر تداعى مى شود و لوچ خود به آن اعتراف مى کند. او مى گوید: «فکر مى کنم آنچه در ایرلند اتفاق افتاد داستان کلاسیک نبرد براى استقلال و برقرارى دموکراسى و مقابله با ارتش اشغالگر است. همچنین مبارزه اى بود براى کشورى که ساختار اجتماعى جدیدى داشت. ارتش بریتانیا در سال ۲۱ ـ ۱۹۲۰ در ایرلند همان کارى را کرد که امروزه ارتش هاى اشغالگر در سرتا سر جهان انجام مى دهند و آن اتخاذ رفتارى نژادپرستانه در برابر مردمى است که به آنها حمله مى کنند و کشورشان را اشغال مى کنند. این ارتش ها خانه هاى مردم را خراب مى کنند، با آنان با خشونت رفتار مى کنند.
و در یک کلام آنها را سرکوب مى کنند. در عراق این دقیقاً همان کارى است که ارتش بریتانیا انجام مى دهد. على رغم تمام مشقاتى که در دستیابى به استقلال به تصویر کشیده مى شود این حقیقت همچنان وجود دارد که بریتانیا خود را از خاک ایرلند عقب کشید و در همین باریکه اى از امید هست.»


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمدتاجیک ( یکشنبه 85/8/7 :: ساعت 9:31 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

تمجید کیهان از فیلم «باد بر مرغزارها می وزد» به کارگردانی کن لو
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 3
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 11687
» درباره من

درانتظاربه رنگ ارغوان
محمدتاجیک
من یک حاج کاظم استحاله شده ده سال پس از آژانس شیشه ای هستم وبیست سال طول می کشد که به سن حاج کاظم واقعی برسم

» آرشیو مطالب
پاییز 1385

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب