موزه هنرهای معاصر تهران طی دو سال گذشته سه رئیس عوض کرده است. درست در اوج مدیریت علیرضا سمیع آذر بر این موزه بود که مدیریت اجرایی کشور دستخوش تغییر شد. طبیعی بود که این تحول سیاسی در تمام زیرشاخههای مدیریتی و اجرایی رسوخ کند و دستگاهها و مراکز هنری هم از این تحول برکنار نمانند. هرچند علیرضا سمیع آذر چندصباحی در دولت نهم هم عهدهدار ریاست مهمترین مرکز ثقل هنری پایتخت بود، ولی همگان میدانستند که ریاست او دیری نخواهد پایید. گزینهای که به جای سمیع آذر در نظر گرفته شده بود، سیدعبدالمجید حسینی راد نام داشت که در ماههای آغازین دولت نهم ریاست مرکز هنرهای تجسمی را در دست گرفت و به نظر میرسید شخصیتی همسو با درونمایههای فرهنگی و ایدئولوژیک دولت نهم است. ناگهان در خردادماه امسال، در حالی که چند روزی بیشتر به برپایی نمایشگاه پرحاشیه پنجرههای نقرهای (برگزیده آثار 17 عکاس معاصر) باقی نمانده بود، اعلام شد حسینی راد از ریاست حوزه هنرهای معاصر کنار گذاشته شده است. همان زمان گفته شد دلیل برکناری حسینی راد، اشتغال همزمان او در مرکز هنرهای تجسمی بوده است که البته به نظر میرسید این دلیل چندان به واقعیت نزدیک نیست؛ چرا که حبیبا... صادقی، رئیس جدید هم همچون خلف خود، همزمان هم ریاست موزه را عهدهدار شد و هم مرکز هنرهای تجسمی را! اما حبیبا... صادقی که در طیف هنرمندان متعهد و معناگرا و البته در خط مقدم آنها قرار دارد، سکان هدایت موزه هنرهای معاصر را در حالی به دست گرفت که این مرکز هنری با مسائل عدیدهای روبروست؛ هرچند صادقی حوزه را چون کودک خود مواظبت میکند و همه میدانند که موزه برای او خانه دومش است، اما نمیتوان چشم بر واقعیتها بست. آقای رئیس! به تعویقافتادن مکرر دو سالانههای مختلف پوستر، نگارگری، نقاشی، دعوا بر سر چگونگی برپایی دوسالانه دهم عکس، لغو ناگهانی و تعجببرانگیز نمایشگاه پیشگامان هنر نوگرای ایران، اتفاقات میمونی نیست! خطاب این نوشتار البته تنها شخص حبیبا... صادقی نیست، بلکه این سطرها متوجه مسوولان و دستاندرکاران هنر این کشور است که بدون در نظر گرفتن عواقب تصمیمهای خود، در طی تنها دو سال، سه رئیس انتخاب کردهاند. آیا نمیتوان یکی از دلایل نابسامانیهای اخیر را همین تصمیمهای یکشبه دانست؟ چرخش روش شناختی موزه و مرکز هنرهای تجسمی در دولتیکردن برپایی دوسالانهها از دیگر اقدامات تعجببرانگیز این دو نهاد است که در طی هفتههای اخیر صورت گرفت. این چرخش در اولین قدم دامن انجمن صنفی طراحان گرافیک را گرفت. انجمن صنفی که سابقهای 9 ساله در برپایی دوسالانه پوستر تهران دارد و نامی چون مرتضی ممیز در صدر هیات موسس آن میدرخشد، در طی روند دولتیشدن از برپایی دوسالانه نهم پوستر تهران کنار رفت تا به عنوان اولین قربانی دولتیشدن دوسالانهها برای همیشه در یادها بماند. اینکه این جابهجایی از ضعف انجمن صنفی طراحان گرافیک ناشی شده یا از اقتدارگرایی موزه و دفتر هنرهای تجسمی، بحثی دیگر است و نیازمند مجالی دیگر، اما هر چه باشد، این جابهجایی تا این لحظه سبب شده تا برپایی مهمترین رخداد گرافیکی کشور (دوسالانه نهم پوستر) به تعویق بیفتد و حتی برپایی آن در زمان مقرر آذرماه درهالهای از ابهام و احتمال قرار بگیرد. اما شکی نیست که دود دولتیشدن دوسالانهها قبل از هر کجا به چشم حوزه هنرهای معاصر میرود، چرا که این مرکز ثقل هنر پایتخت با بار زیادی از دوسالانههای مختلف روبرو میشود که یا به تعویق افتادهاند و یا در حال تبدیل به سه سالانه، چهار سالانه و حتی پنج سالانه هستند! و البته در کنار تمام اینها، این آقای رئیس است که روزگار سختی در پیش دارد...
مجموعه تلویزیونی <صاحبدلان> به کارگردانی محمدحسین لطیفی در ایام ماه مبارک رمضان هر شب ساعت 20030 از شبکه یک سیما پخش شده است. این سریال هم در زمینه آثار مناسبتی تولید شده و همین مناسبتی بودن تا حدی خط و مشی کلی اثر را روشن میکند. رویکرد مذهبی در آثار مناسبتی جزو یک اصل به شمار میآید.
با چنین هدفی نگاه اسطوره شناسانه به رابطه هابیل و قابیل زمینهساز جریانات کلی <صاحبدلان> بوده است. در این مجموعه نیز یک برادر (خلیل) با گرایشهای کاملا مذهبی و خداخواهانه با برادر دیگر(جلیل) با گرایشهای مادی رودر رو میشود. این دو باید در مقابل هم دیگری را از پای درآورند. این ستیز از سوی دیگر با سفینه نجات حضرت نوح(ع) همراه میشود. خلیل برآن است تا ضمن نجات خود، خانواده برادرش را نیز از گمراهی و تاریکی برهاند و با تاباندن نور حق، مسیر درست زندگی را در اختیار آنان بگذارد. این مجادله با جریانهای فرعی دیگر برای جذابیت سریال توام بوده است. مثلا ارتباط دینا و شاهین و ارتباط جوادی و دینا و ارتباط خانم حشمتیان و دینا که در نهایت به ازدواج منجر خواهد شد، به گونهای جاذبه دراماتیک اثر را بالا خواهد برد. مردم گویی در تمامی سریالها به دنبال ازدواج هستند و این بار نیز عوامل سریال <صاحبدلان> نیز از این موضوع نه تنها غافل نبودهاند که با چند جانبه کردن آن باعث جذابیت و موضوعیت یافتن آن شدهاند. مطمئنا ازدواج و زندگی خانوادگی یک اصل برای هر فردی است. متاسفانه پرداختن آن به بهانه هر موضوعی تا حد زیادی قابل نقد است و وفور آن در سریالهای ایرانی تبدیل به هجویهای غیرقابل درک شده است. مثلا در سریالهای امسال که در ماه رمضان پخش میشود، باز هم براین موضوع تاکید شده است. <زیرزمین> در شبکه سوم، <بوی خوش زندگی> در شبکه پنج و <آخرین گناه> در شبکه دوم نیز از این نگاه غافل نبودهاند.
رویکرد مذهبی در <صاحبدلان> کنشها را در مسیر خیر و شر ازلی و ابدی قرار میدهد، تا در این رویارویی خیر در نهایت پیروز میدان باشد؛ هرچند این پیروزی با فراز و نشیب روبه رو خواهد شد. بنابراین روابط و شخصیتها نیز با دسته بندی به سیاه و سفید در این رویارویی شرکت میکنند و احتمالا برخی از این افراد که سیاهی در سفیدی خود راه دادهاند، به جنگ آن خواهند شتافت و با پذیرفتن تحول سفید کامل خواهند شد. این رویکرد نیز باتوجه به حاکمیت روانشناسی بر روابط آدمهای معاصر تا حدی زمینه نقد سازنده را بر روابط آدمهای نمایش و سریال وارد خواهد کرد. آدمی در شکل معمول خود در برگیرنده طیفهای رنگی متفاوت است و نمیتوان نظر مطلق درباره آدمهای امروز صادر کرد.
آنچه بیش از هر چیزی در <صاحبدلان> قدرت نمایی میکند، انتخاب بازیگران است؛ البته بازیگران با بازی خود براین قدرت نمایی افزودهاند.
حسین محجوب در نقش خلیل تبدیل به شخصیتی ماندگار میشود. او مدام در چالش با درون خود است و یک لحظه نیز از قرآن و باورهای موجود در آن غافل نیست. او با تکیه بر قرآن درصدد است تا دینا را در حد و اندازه خود تغییر دهد. این چالش با خود است که بر قدرت بازیگری حسین محجوب میافزاید که یک لحظه نیز از حسها، میمیکها، لحنها و ریزنقشیهای بازیاش غفلت نکند. او مدام با حسهای متفاوت گلاویز میشود و این پاساژهای حسی از خلیل به عنوان یک شخصیت تاثیرگذار تصویر قابل درکی را در قاب کوچک هویدا میسازد. حسین محجوب در کارهای سینمایی خود نیز با بازی زیرپوستی و چالش درونی باعث جذب مخاطب میشد اما این بار عصبیت درونی او با انرژی افزونتری لحظات حسی و عصبی بیشتری را در اختیار تماشاچی تلویزیون میگذارد، تا در این ارتباط که منجر به همذات پنداری نیز میشود، کنش حسی یا تاثیر مطلوب مذهبی اتفاق میافتد؛ مگر آنکه تماشاچی از ابتدا با کنش منفی اصلا رغبتی به دنبال کردن سریال نشان نداده باشد.
ثریا قاسمی که در سالهای اخیر تبدیل به یکی از چهرههای فعال تصویری شده و بازیهای چشمگیری نیز بروز داده است، این بار نیز از این اتفاق بهترین بهره را برده تا یکبار دیگر در ارائه نقش مادر ضمن متفاوت عمل کردن، تاثیر بیشتری نیز ایجاد کند. او در نقش همسر جلیل و در جبهه خیر قرار گرفتن، درصدد برمیآید با رجوع به باورهای مذهبی ضمن نجات خود، فرزندانش را نیز از دایره بدبختیها و بلایای آسمانی برهاند. همین نکته است که میتواند جلای تازهای به بازی ثریا قاسمی ببخشد. او تبدیل به زنی میشود که با دعای خلیل شفا مییابد و از بستر بیماری برمیخیزد. حالا این نکته نویدبخش نجات او و بقیه اهل خانهاش خواهد بود. البته سماجت و درگیریهای جلیل نیز چالشبین این شخصیتها را مضاعف میگرداند. ثریا قاسمی با لمس و درک موقعیت و توجه به روابط موجود در بطن اثر از عهده این مهم به خوبی برمیآید که در نهایت بازی قابل باوری را مقابل دوربین تصویر کند.
محمدکاسبی نمیتواند از بازی نسبتا کلیشه شدهاش در <صاحبدلان> فاصله بگیرد. او طوری رفتار میکند که در <خوش رکاب( >علی حاتمی) یا در <پدر( >مجید مجیدی)بازی کرده است. او نقش یک پدر مستبد و زورگو را بازی میکند که این بار به جنگ باورهای دینی میرود. همین موقعیت میتوانست احتمال رفتارها و کنشهای متفاوتی را برای کاسبی فراهم سازد که این بازیگر از این نکته آشکار کاملا چشمپوشی کرده است. در نتیجه بازی او کاملا تیپیکال و با پیروی از کلیشههای سابق بازیگریاش به سرانجام رسیده است. مهرانه مهین ترابی نیز برخلاف نقشهای قبلیاش نمیتواند حضور پررنگی داشته باشد. بازی او در سریالهای طنز و پرنشاط بیشتر نمود مییابد. بازی در یک موقعیت با کنشهای عقیدتی که بسترسازی آن با بازیهای حسیتر و درونیتر همراه باید باشد، مانع از بروز تواناییهای بازی این بازیگر توانمند شده است. بنابراین مهرانه مهین ترابی با یک بازی معمولی حضور خود را در مجموعه <صاحبدلان> ثبت میکند.
از میان چهرههای جوانتر میتوان به بازی باران کوثری (دینا)، پوریا پورسرخ (شاهین)و حمید ابراهیمی (محمود) که با پرهیز از برخی از اشتباهات، بازی قابل قبولی را ارائه کردهاند اشاره کرد. باران کوثری تا پیش از ضربه خوردن و فرود در چاه بازی مطلوبی را ارائه میکرد. او <دینا> را به عنوان یک دختر پایین شهری و پایبند به اصول مذهبی و در عین حال روشنفکر درآورده بود و متاسفانه پس از آن که باید دچار فراموشی خاطرات بشود، نتوانست به نقش پروبال بدهد. به عبارتی دوپارگی در بازی او لمس میشد و او پس از این خیلی معمولی و گاهی نیز با اشکال بازی خود را پیش آورده است.
حمید ابراهیمی جنب و جوش زیادی صرف بازیاش کرده و میخواهد با این نقشآفرینی خودی جلوی دوربین نشان بدهد و موفق هم میشود. پوریا پورسرخ نیز در ایفای نقش شاهین موفق مینماید، اما آنچه بازی این دو بازیگر را تهدید میکند همانا به دام کلیشه افتادن است. برزو ارجمند نیز در ارائه نقش رامین از حدمعمول پا را فراتر نمیگذارد تا نقش ویژهای را تثبیت کند.
انتهای خبر // روزنا - وب سایت اطلاع رسانی اعتماد ملی//www.roozna.com
|
سما بابایی: در خانه ای پذیرایی می شوم که هارمونی رنگ ها، سازها و طرح هایش همه حکایت از اندیشه ای دارد که یکی از پایه های موسیقی ایران را تشکیل داده اند. مشکلات کار موسیقی در ایران زیاد است و راه حلی برای آن وجود ندارد؛ به موسیقی ای که این همه ارزشمند است به دیده تحقیر نگاه می شود و به همین خاطر موسیقی ها تا این اندازه عقب است، چون همیشه جلوی آن را گرفته اند در حالی که فعالیت در زمینه شعر آزاد بوده و بنابراین ما بیش از پنج هزار شاعر صاحب دیوان داریم و صدها شاعر بزرگ». تالار رودکی (وحدت)، فرهنگ، دانشگاه ها و بسیاری از کشورهای خارجی؛ در یکی از سفرهایم به افغانستان، تعدادی از اهالی موسیقی آنجا تم ها و آهنگ های خودشان را به من دادند که من از روی آنان قطعه ای نوشتم؛ در سال 1336 هم اثری برای 10 تار و ارکستر نوشتم که چند وقت پیش این اثر ضبط شد. البته ضبطش چندان خوب نیست و می خواهم بالانس صدای سازها را در آن تغییر بدهم». می خواستم اثری آموزنده برای بچه ها باشد. در این اپرا همیاری و کمک کودکان را آموزش دادم و اینکه اگر همبستگی وجود داشته باشد، می توانند بر مشکلات فایق آیند. این اپرا داستان زندانی شدن بره ای توسط «لـله گرگه» است که سرانجام دوستانش او را نجات می دهند». آنان نیز به بخش فرهنگی سفارت ایران در کانادا ارجاع دادند؛ الان سه سال و نیم از آن روز می گذرد (بلند می شود و نامه ای را می آورد که حکایت از همین موضوع دارد) تا الان هیچ خبری نشده است. یکی از مهمترین دلایل این موضوع این است که هیچ گاه خود اهالی موسیقی در راس امور موسیقی قرار نگرفته اند، مگر نه اینکه تنها یک پزشک می تواند رئیس بیمارستان باشد، چرا درباره موسیقی این اتفاق نمی افتد؟» و همه این شرایط است که استاد را سال ها وادار به سکوت کرده است؛ «نتوانستم کار جدیدی بکنم، اگر همین آثار اجرا شود، برایم کافی است». |
|
پا به پای شخصیت محوری رمان رومن گاری |
|
مهرک زیادلو: دوره ای بود که به قول بچه های کوه، تورم جوانان بیداد می کرد. دنیا از جوانان 20 ساله داشت می ترکید. «من» به صورت اهانتی از ملت درآمده بود و لنی ایمان داشت که وقتی آدم 20 سال دارد و آمریکایی هم هست باید فرار کند و هر چه دورتر بهتر. اوایل از اینکه لنی از هم زبان داشتن، گریزان بود، متعجب می شدم، اما ذره ذره فهمیدم که او از همه چیز فرار می کند. حتی از پولدار شدن می ترسید؛ مثل تله می مونه و آدم رو گرفتار می کنه. آزادی از قید تعلق اش حکم می کرد دور و بر زن و زندگی را هم خط بکشد. رومن گاری 70 صفحه فصل نخست را چنان زیرکانه نوشته بود که هر از چندگاه ناچار بودم صفحات خوانده شده را مرور کنم. گوشه و کنایه های شگفت انگیز او از زبان بدل گاری کوپر و تضاد ش با نسخه اصلی که هیچ در فکر ساختن آرمانشهر نبود، به شعار «کندی»، رئیس جمهوری آمریکا دهن کجی می کرد؛ «نپرسید کشورتان چه می تواند برای شما بکند، بپرسید، من چه می توانم برای کشورم بکنم». اگر یک چیز بود که لنی به آن دلبسته بود همان هیچ بود. از میان بحث ها متوجه شدم خانواده جس در چه تنگنای مالی و تعلیق شغلی دست و پا می زنند در این بین اصرارهای پی درپی لنی برای دوستی بیشتر با جس که انگار از روی نقشه قبلی بود، کم کم کتاب را از حال و هوای ارتفاعات آلپ خارج کرد و من درگیر یک ماجرای کهنه و تکراری پلیسی، متحیر ماندم که نویسنده قرار است مرا به کجا ببرد؟! روند داستان دگرگون شده بود. حالا نمره CC اتومبیل، عدم بازرسی مرزی از صندوق ماشین دیپلمات ها و قاچاق طلا حرف اول را می زدند. موضوع این بود که آنژ لعنتی کارش را خوب می دانست. لنی با آن ساق های بلند و موهای طلایی را نمی شد ندیده گرفت و ماشین دختر جوان کنسول برای هر بار خارج کردن یک چمدان طلا از مرز جای کافی داشت. ادامه ماجرا را می توانستم حدس بزنم از این دست داستان های پلیسی کم نبود ولی بالاخره کتاب، عنوان خداحافظ گاری کوپر را روی جلد داشت. بیست و چهار ساعت بعد لنی چمدان به دست کنار ماشین جس ایستاده بود و زیر چشمی به بیوک زیتونی رنگ آنژ نگاه می کرد. چمدان سنگین آخرش دست او را پیش جس رو کرد. همزمان در قایق موتوری آنژ می پلکید و از آن طرف با پدر اخراجی جس وارد باند قاچاق طلا شده بود و با پلیس هم همکاری می کرد تا پیش تنها دخترش شرمنده نشود. به قول معروف هم از توبره می خورد و هم از آخور. جای خالی بچه های کوهستان را که دیگر هیچ نشانی از آنها ندیدم با دوستان جس پر کردم و بحران راوی را هم با درون گویی های رومن گاری که از زبان لنی و جس جاری می شد، تسکین دادم. |
| ||||||
جهانی شدن در هنر موضوعی است، که بسیاری از هنرمندان و دست اندرکاران هنر در ایران در پی مفهوم و راهکارهای جدی آن هستند. حسین علیزاده یکی از برجسته ترین موسیقیدانهای ایران است که نگاهی جهانی به مقوله هنر موسیقی دارد. این گفتوگو در سال 1382 با حسین علیزاده صورت گرفته که اکنون خواندن دوبارهی آن در آستانه اجرای «نینوا» اثر بهیاد ماندنی او توسط گروه زهی پارسیان به مثابه مروری بر دیدگاههای این هنرمند بنام ایرانی است. تعریف شما از جهانی شدن چیست؟ هنر جهانی چه تعریفی دارد و جایگاه آن در زندگی جهانی کجاست؟ یعنی باید برای رسیدن به فرهنگ جهانی به استانداردهای مشخصی برسیم؟ برخورد ایرانی با هنر جهانی چگونه برخوردی است؟ و جایگاه موسیقی ایرانی در هنر جهانی .... |
|
داخلی. فرهنگی. ماهنامه سینمایی. ققنوس
شماره جدید ماهنامه "ققنوس" به صاحب امتیازی انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس ، ویژه مهرماه منتشر شد.
این ماهنامه پس از فترتی چندماهه به مدیرمسوولی محمدرضا شرفالدین و سردبیری عباس حبیبی انتشار یافته است.
در شماره نوزدهمین شماره ققنوس مطالب گوناگونی با عنوانهای مختلف همچون "هنرسینما برای کشور یک ضرورت و نیازاست" ، "متن کامل بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار کارگردانان سینما باایشان"، "سخنان مقام معظم رهبری کلیدی راهگشا برای سینماست" و "اخبار سینمای دفاع مقدس"است.
"پرونده به نام پدر"، "فیلمسازی برای ۵۰میلیون مخاطب"، "فیلمنامه نویسی ازیک فرهنگ دیگر مثل ترجمهاست"، "خبرهایی از بازیگران فیلمهای دفاع مقدس" ، "آرزویی که به تحقق پیوست"، "نگرش سازمانها و نهادها در سینمای دفاع مقدس به روز نبودهاست" ، "ردپای سینمای جنگ جهان" و "خشابهای خالی پرده نقرهای به همراه فهرست ۱۰۰فیلم برتر سینمای جهان" دیگر عناوین نشریه ققنوس است .